سفارش تبلیغ
صبا ویژن





















عروسک

سلام...

این یک نامه است برای یک غریبه ی آشنا شاید هم یک آشنای غریبه ....نمی دانم!

تا به حال هیچ گاه برای نوشتن یک نامه دست به قلم نشده بودم....

اما حالا....حس عجیبی است انگار....

نه اسمی از خودم می برم برای معرفی و نه ازتو...

از خود نمی گویم چرا که می دانک که می دانی هرگاه حرف از تو بوده من به خود نپرداخته ام ...اما چرا تو را معرفی نمی کنم؟

چون تو همیشه بوده ای....تویی که بدون اسم همواره تمام نوشته هایم را بدون این که بخواهم به نامت کرده ام....

تویی که همیشه نوشته هایم را آرام و بی صدا حوانده ای....تنها پشتیبان تمام لحظه های تنهاییم....

سخنی از حال و احوالم هم به میان نمی آورم،عادت نداشته ام هیچ گاه بنویسم اگر از حال من خواستاری ملالی نیست جز دوری شما...!

راستش را می گویم،ملال زیاد است که البته همان دوریت به وجود آورده ولی باز هم از هیچ کدامشان حرفی نخواهم زد می دانم که می دانی چرا....

همیشه خودت بدون این که من بگویم می دانستی،تویی که ناگفته می دانستی درد های دلم را که هیچ وقت حتی کلمه ای از آن را بر زبانم جاری نساختم....و تویی که تاشنیده می خواندی احساساتم را...

این فقط یک درد دل است،عاشقانه یا بی رحمانه دانستنش با تو....

وقتی گذشته را در دهانم مز مزه می کنم بی اختیار گونه هایم خیس می شوند....باز می گردم به روز های خوشی که خیلی هم دور نبود....

اما من این اشک ها را دوست دارم غمگین مباش...اشک ها را دوست دارم چون در قطره قطره اش خاطراتی نهفته است که هر کدامشان دنیا دنیا برایم قیمتی است.

ابتدایش گفتم ار کاری که کرده اک پشیمان می شوم؛یادت می آید؟

سوالی است که برای دانستن جوابش لازم نیست منتظر پاسخت بمانم....می دانم که یادت می آید چون بارها جمله ام را در گوش هایم تکرار کردی....

نمی دانم انتهایش کجاست.اما اکنون که نامه می نویسم مطمون شده ام که پشیمانم....پشیمانم چون با آشناییت با یک دنیا آشنا شدم و حالا که نیستی بدون راهنما در این دنیای جدید چه می شود کرد؟

پشیمانم چون عاشقا شدم و عاشقانه دوستت دارم حالا که فقط با یادت زندگی می کنم....

باور کنی یا نه نمیدانم!اما دیگر از مرگ نمی ترسم!بارها از خداوند مرگ را طلب کرده ام،در اوج جوانی مرگ را طلب کردن کار هر کس نیست...

 بارها دوست داشتم مرگ تنها لحظه ای از کنارم عبور کند تا با تمام وجودم به آغوش گیرمش...

کاش هیچ وقت به زندگیم وارد نشده بودی تا مجبور نباشم هر روز به امید شنیدنت سر خم کنم به سمت آسمان...

پشیمانی هم دیگر بی فایده است...

اما یک چیز را می دانم و از اعماق وجودم باور دارم....چترت که خدا باشد همه چیز درست می شود...

من یقیت دارم اگر این بهترین اتفاق برایمان باشد سالی،ماهی،روزی،ساعتی،دقیقه ای و ثانیه ای در جایی باهم خواهیم بود....

دوستدار همیشگی تو...


نوشته شده در چهارشنبه 91/9/22ساعت 1:7 عصر توسط عروسک نظرات ( ) |


آخرین مطالب
» نامه ای که هیچ گاه به مخاطبش ارسال نشد
و دوباره می نویسم...
دلتنگتم
مرگ قو
حالمان خوب نیست...
[عناوین آرشیوشده]

Design By : RoozGozar.com